وقتی نوجوان بودم کوهسنگی ــ مشهد ــ فقط یک کوه بود که چند تا درخت نزدیک دامنه اش کاشته بودند و چند تا خونه هم مجاورش بود. با کمی فاصله بعد از کمی خاکی، محوطه پارک کوهسنگی رونق خوبی داشت و معمولا شلوغ بود. جدا از معتادانی که معمولا همیشه در اطراف کوه دیده میشدند و یا مامورانی که در جستجوشون بودند معمولا کمتر کسی رو میشد دید که برای تفریح به سمت این کوه بیاد.
کوهسنگی رو به این خاطر دوست داشتم که جای آرام و زیبایی بود، مخصوصا در فصل بهار که گل های وحشی از بین هر تکه سنگ آن بیرون می آمد و میشد ساعت ها بدون مزاحمت رو چمنهای زیباش دراز کشید و شهر رو تو خلوت تماشا کرد، تماشای زندگی که پایین کوه و لابه لای شهر جریان داشت از این کنج خلوت واقعا زیبا بود.
سالها بعد محوطه پارک تغییرات زیادی کرد، خود کوه نیز شامل این تغییرات و زیباسازی قرار گرفت؛ دیگه مثل سابق لازم نبود برای بالا رفتن از کوه کلی عرق بریزم چون تا بالای قله و جایی که بعدا چند شهید گمنام رو دفن کردند پله های زیبایی ساختند؛ به همین دلیل، سمتی از کوه که به سمت محوطه پارک و شهر قرار داشت رونق زیادی گرفت و شد جبل النور و جمعیت زیادی رو به طرف خودش کشوند و طرف دیگه کوه که از تجدد بی نصیب مانده بود، صورت وحشی خودشو حفظ کرد و شد کنج خلوت جدید من، که تنها چند قدم تا شلوغی آن طرف کوه فاصله داشت.
امسال هم که از میان هیاهوی مسافران نوروزی گذر کردم و به سمت دیگر کوه آمدم، گل های وحشی رو دیدم که تو این جزیره کوچک گرفتار شده بودند و گل های زیباشونو برای ایجاد نسل دیگری باز کرده بودند تا اگر سیمان بگذارد، بهار سال بعد را نیز تجربه کنند.
پارک کوهسنگی